اسلایدر

داستان شماره 914

داستانهای باحال _داستان سرا

داستانهای همه جوره_داستانهایی درباره خدا_پیغمبران_امامان_عاطفی_ عشقانه_احساسی_ظنز_ غمگین_بی ادبانه و.............

داستان شماره 914

 

عیش خوش آن جهانی

اندر حکایت ذو النّون مصری یافتم که روزی با اصحاب، در کشتی نشسته بود و در رود نیل به تفرّج؛ چنان که عادت اهل مصر است. کشتی دیگری آمد و گروهی از اهل طَرَب در آن جا فساد همی‌کردند. شاگردان را آن کار، بزرگ نمود. گفتند: ایها الشیخ! دعا کن تا خدا، آن جمله را غرق کند، تا شومی ایشان، از خلق، منقطع شود
ذو النّون، بر پای خاست و دست‌ها برداشت و گفت: بار خدایا! چنان کن که این گروه را اندر این جهان، عیشِ خوشی داده‌ای، اندر آن جهان نیز عیش خوششان ده
مریدان، متعجّب گشتند از گفتار وی. چون کشتی پیش‌تر آمد و چشمانِ اهل طرب بر ذو النّون افتاد، فرا گریستن آمدند و رودها بشکستند و توبه کردند و به خدای بازگشتند
ذو النّون، شاگردان را گفت: عیش خوشِ آن جهانی، توبه این جهانی بُوَد. ندیدید که مراد، جمله حاصل شد و شما و ایشان به مراد رسیدید، بی آن که رنجی به کسی رسیدی؟

[ جمعه 14 مهر 1393برچسب:عیش خوش آن جهانی , ] [ 15:53 ] [ شهرام شيدايی ] [ ]


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد